ع.ش.ق سه کلمه تا عشق |
|||||||||||||||||||||||||
پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 8:53 :: نويسنده : ice_kiss
اشک رازی ست
لبخند رازی ست
عشق رازی ست
اشک آن شب لبخند عشقم بود قصه نیستم که بگوئی نغمه نیستم که بخوانی صدا نیستم که بشنوی یا چیزی چنان که ببینی یا چیزی چنان که بدانی من درد مشترکم مرا فریاد کن درخت با جنگل سخن می گوید علف با صحرا ستاره با کهکشان و من با تو سخن می گویم نامت را به من بگو دستت را به من بده حرفت را به من بگو قلبت را به من بده من ریشه های ترا دریافته ام با لبانت برای همه سخن ها گفته ام و دست هایت با دستان من آشناست در خلوت روشن با تو گریسته ام برای خاطر روشن با تو گریسته ام برای خاطر زندگان و در گورستان تاریک با تو خوانده ام زیباترین ِ سرود ها را زیرا که مردگان این سال عاشق ترین ِ زندگان بوده اند دستت را به من بده دست های تو با من آشناست ای دیریافته با تو سخن می گویم بسان ابر که با توفان بسان علف که با صحرا بسان باران که با دریا بسان پرنده که با بهار بسان درخت که با جنگل سخن می گوید زیرا که من ریشه های ترا دریافته ام زیرا که صدای من با صدای تو آشناست
نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
|